مطلب منتشر نشدهاي از زندگي سياسي امام خميني:
در گفتگو با: حجت الاسلام و المسلمين استاد يوسفي غروي[1]
در زمان مرجعيت مرحوم آيتالله بروجردي(ره) و حكومت پهلوي دوم، طبق متمم قانون اساسي آن زمان، شخص اول مملکت و يا نخستوزير با شش نفر از وزرا در دو عيد مذهبي غدير و عيد ملي نوروز به ديدار شخص اول روحاني مملکت ميرفتند. بر همين اساس، در زمان نخستوزيري اقبال، وي و شش نفر از وزرا همزمان با عيد غدير خدمت آيتالله بروجردي رسيدند. اين ديدار در زماني اتفاق افتاد كه دولت براي اجراي آزمايشي اصلاحات ارضي در ايران مقدمهچيني ميكرد و قرار بود اين طرح را از شيراز و شهر كازرون آغاز كند.
پيش از اين ديدار، مرحوم بهاءالدين محلاتي كه از علماي شيراز و نماينده آيتالله بروجردي بودند، با آيتالله بروجردي تماس گرفته و اين خبر را به ايشان اطلاع ميدهند و ميپرسند: آيا شما ميفرماييد براي برخورد با اين مساله خودم متصدي شوم يا خودتان با اين مساله برخورد ميكنيد؟ آيتالله بروجردي مسئوليت پيگيري اين مساله را خود برعهده ميگيرند.
دکتر اقبال در آن ديدار،طبق موادي از متمم قانون اساسي (كه بايد در حد نيمساعت به معرفي حاضران بپردازند) افراد حاضر را معرفي ميكند. هنگام معرفي وزير کشور (وزير امور داخله) همزمان با سخن اقبال كه ميگويد: وزير امور داخله، آيتالله بروجردي ميگويند: مأمور داخله! و بلافاصله ميپرسند: اين کيست كه در شيراز شلوغ ميکند؟ اقبال ميگويد: آقاي بهارمست، استاندار خيلي خوبي است.
آيتالله بروجردي پاسخ ميدهند: ايشان تنها در بهار، مست نيست، چهار فصل سال «مست» است!
آنها فوراً متوجه موضوع ميشوند و چون در مأموريت بودند، برنامه خود را ادامه ميدهند. سپس شروع به صحبت از اجراي اصلاحات و تقسيمات ارضي و بهويژه تعريف و تمجيد كردن از اين طرح در عراق ميكنند.[2] اقبال ميگويد: اعليحضرت سلام ميرسانند و ميگويند: در بعضي از دول مجاوره، بعضي از قوانين اجرا شده است. اجازه ميفرماييد اينجا هم اين اصلاحات اجرا شود؟
آيتالله بروجردي در جواب ميگويند: سلام مرا به شاه برسانيد و... (در اين اثنا صداي ايشان بلند ميشود و با عصبانيت ادامه ميدهند كه) بگوييد: عراق، اول جمهوري شد، بعد اين قوانين در آن اجرا شد! يعني اگر بخواهيد اين قوانين را در اينجا اجرا كنيد، من اينجا را جمهوري خواهم كرد!
پس از اين جلسه، شايع ميشود که آيتالله بروجردي ميخواهند از ايران به عراق بروند.[3] اين سخن از سوي وكلاي آيتالله بروجردي منتشر شده و به مردم تهران ميرسد. پس از دهه اول محرم، ماشينهاي مسافران معترض در جاده قديم قم و تهران طوري حركت ميكردند كه آن جاده، گويا از ماشين به هم متصل شده بود. هراس از اين اعتراضها مأموران دولتي را بر آن داشت كه خدمت آيتالله بروجردي برسند و ايشان را راضي كنند كه از سفر به عراق منصرف شود.
خبر قصد عزيمت آيتالله بروجردي به عراق در ميان مردم ميپيچد و سيل اعتراضها به راه ميافتد. ازجمله در قم، سادات محله چهلاختران، دسته عزاداري بزرگي به راه مياندازند. ايشان با شعار «ياحسين! ياحسين! و حسين حسين» به سمت بازار حركت ميكنند؛ البته با گذشت زمان مشخص ميشود كه منظور مردم از حسين، آيتالله حسين بروجردي است، نه امام حسين(عليهالسلام). همزمان با رسيدن دسته عزادار مردمي به بازار، كسبه نيز مغازهها را تعطيل ميكنند و به دسته عزاداري ميپيوندند و همراه مردم در صحن حرم حضرت معصومه(س) جمع ميشوند. اين حركت در روز دوازدهم محرم شكل ميگيرد.
در اين تجمع، حجتالاسلام زاهدي از سوي آيتالله بروجردي بر منبر ميرود و ميگويد: حضرت آيتالله بروجردي از بعضي منوياتي که شاه داشت و ميخواست اجرا کند، ناراحت بودند و ميخواستند به مسافرت بروند، اما الان تفاهمي شده و بناست ارتباطي برقرار شود و مذاکراتي در اين زمينه انجام شود.
در ادامه قرار ميشود شاه شخصاً به قم بيايد. آيتالله بروجردي نيز براي نشان دادن ادامه قهر خويش، امام خميني(ره) را براي مذاکره با شاه تعيين ميکنند.
محل اين ملاقات، منزل توليت(از ثروتمندان و متشخصان قم) بود. به امام(ره) گفته بودند که طبق مقدمات تشريفاتي، نيمساعت قبل از حضور شاه، شما بايد آنجا باشيد. ايشان جواب ميدهند: فضولي موقوف! من نماينده آيتالله بروجردي هستم و شرايط خودم را به ايشان گفتهام.
امام(ره) در روز ملاقات، بيست دقيقه بعد از ورود شاه به محل ملاقات ميآيند و شاه را در منزل توليت معطل ميكنند. وقتي امام(ره) وارد منزل ميشوند، به امام(ره) ميگويند: شاه در هشت دري نشسته و منتظر ملاقات شماست. ايشان ميفرمايند: من با آيتالله بروجردي شرط كردهام كه در کيفيت ملاقات نماينده تامالاختيار ايشان باشم! به امام(ره) مجدداً ميگويند: شاه روبهرو نشسته است و منتظر شماست.
امام(ره) در هنگام ورود، به اتاق ديگري ميروند. اين اتاق دو در داشته است؛ يكي بلند و يكي كوتاه. امام ميفرمايند: اگر مانعي نيست در كوتاه سمت حيات را باز كنيد و در بلند را ببنديد. اتاق را آن چنان كه امام(ره) خواسته بودند، آماده ميكنند. ايشان در اتاق مينشينند و ميفرمايند: من اينجا هستم، اگر کسي کار دارد بيايد اينجا! و با اين كار، شاه مجبور ميشود كه از همان در كوتاه خم شده، به ديدار امام(ره) برود!
نتيجه مذاکره اين ميشود كه هيئتي تحت اشراف دکتر سيدمحمد محيط طباطبايي كه از سادات زواره اصفهان بودند و تا حدودي با مسائل و اصطلاحات فقهي و شرعي آشنا بودند، مشخص شود. دكتر طباطبايي استاد دانشگاه بود و سابقه حوزوي داشت و به همين دليل واسطه تفاهم خوبي بود.
معمولاً آيتالله بروجردي در تابستان به روستاي وشنوه ميرفتند. آن هيئت به مدت شش شب خدمت ايشان رسيدند، يعني روز را در تهران بودند و شبها به ديدار آيتالله بروجردي در وشنوه ميرفتند. شب ششم، قبل از رسيدن آنها، امام(ره) به آيتالله بروجردي ميگويند: با توجه به روند مذاكرات، چنين بهنظر ميرسد که ميخواهيد اکتفا کنيد به اينکه تا شما در قيد حيات هستيد، شاه اين منويات را اجرا نکند. ايشان پاسخ داد: بله. امام ميپرسند: چرا؟ آيتالله بروجردي جواب ميدهند: شما نيز در مذاکرات بوديد، بيشتر از اين جاي اميدي بود؟ اميدي نبود! لذا مأيوس شديم و ناچاريم امشب بهعنوان نتيجه مذاکرات، به همين قانع شويم.[4] امام(ره) بسيار پافشاري ميکنند که آيتالله بروجردي عکس آن مطلب را بگويد. يعني بگويد كه «تا شاه حيات دارد، اين طرح اجرا نشود».
آيتالله بروجردي دليل اين اصرار و پافشاري را از امام ميپرسند. امام(ره) ميفرمايند: تجربه تاريخي مرجعيت شيعه نشان داده است که مرجعيت واحد هيچ وقت براي کسي تمام نميشود، مگر به قيمت تحتالشعاع قرار گرفتن ديگران، و از همينرو وقتي آن مرجع از دنيا ميرود، کسي مشهور و شناخته شده نيست ؛ چراكه اصلاً مرجعيت واحد به اين است که معارض و مشابه او قد علم نکند، بنابراين ديگران شناخته نشدهاند. به همين دليل، پس از آن مرجع واحد، مرجعيت پخش ميشود و بعد از شما دستكم از قم و تهران و مشهد و نجف ممكن است دهها رساله منتشر شود. (اين پيشبيني امام(ره) محقق شد: آيتالله خوانساري از تهران و آيتالله ميلاني از مشهد رساله دادند. نجف هم كه عالمان خودش را داشت). در نتيجه، با اين روال، مسئوليت آن مرجع واحد تنها در زمان خودش نيست، بلكه مرجعيت پس از خود را نيز تا زمان استقرار مرجعيت جديد كه حداقل سه سال طول ميكشد، برعهده دارد.
اين امر، يکي از تلاشهاي امام بود که اگر آيتالله بروجردي از مرگ شاه پيش از رحلت خودشان نااميد هستند و اگر مأيوس هستند از اينكه شاه بپذيرد كه تا در قيد حيات است، اصلاحات ارضي را آغاز نكنند. زمان توقف اجراي اصلاحات ارضي را حداقل تا سه سال بعد از خودشان قرار دهند.
اما آيتالله بروجردي تكرار ميكنند كه ما مأيوس شدهايم و قدرتي در دست نداريم. به همين اندازه قانع شويم و هيبت خودمان را حفظ کنيم تا اين فرصت اندك هم، در اين حد، از دست نرود.
امام(ره) پس از نااميدي از قانع شدن مرحوم آيتالله بروجردي، ميفرمايند: پس اجازه دهيد من در چنين جلسهاي شريک نباشم. اين براي شما خوب نيست كه من اينجا باشم و امضا نکنم و اختلاف ما ظاهر شود؛ بنابراين، اجازه دهيد من بروم. سپس برميخيزند و ميروند.
[1] ايشان از شاگردان حضرت امام در نجف اشرف بودند.
[2] در همان زمان اين طرح در كشور عراق و در زمان عبدالکريم، رييس جمهور نظامي اين كشور در حال اجرا بود.
[3] البته بعداً معلوم شد كه مساله سياسي بوده و اين شايعه از سوي دفتر ايشان با هدف فشار بر حكومت پهلوي صورت گرفته است و هدف اصلي، قهر آيتالله بروجردي با دولت بود، نه سفر ايشان به عراق.
[4] در آن جلسه قرار ميشود تا زماني كه آيتالله بروجردي زنده است، شاه از اجراي اين طرح صرفنظر كند. نظر امام (ره) اين بوده است كه بايد قيد شود تا زماني كه شاه زنده است اين طرح اجرا نشود. چون به نظر امام، اين طرح تكليف مراجع بزرگوار بعد از آيتالله بروجردي را سنگين ميكرد.